سفارش تبلیغ
صبا ویژن


تا هستیم با هم باشیم

               

 ای قلم بشکن تو از این آه من
یا بسوزاز این غم جانکاه من
یا برایش نامه ای از دل نویس
یا بکش شکل مرا با چشم خیس

ای قلم از من برایش ناله کن
شعر هایم شعر هایم را
برایش نامه کن

ای قلم
تو بوده ای در دست من
شاهدی بر هر چه بود و هست من

ای قلم
ای شاهد شب های من
ای که هستی همدم تنهای من

ای قلم اشکت نمی ریزد چرا؟
می برم حسرت به صبرت مر حبا

ای قلم
آخر نمی سوزی ؟بگو
از نگارش های من آتش بجو

ای قلم
در دست من فریاد کن
از غمم در هر کجا بیداد کن

ای قلم ای شاهد این آه من
بشکن آخر از غم جانکاه من


نوشته شده در چهارشنبه 87/12/28ساعت 1:32 عصر توسط سمانه . شایان نظرات ( ) | |

تمام روز در آینه گریه می کردم
بهار پنجره ام را
به وهم سبز درختان سپرده بود
تنم به پیله تنهاییم نمی گنجید
و بوی تاج کاغذیم
فضای آن قلمرو بی آفتاب را
آلوده کرده بود
نمی توانستم دیگر نمی توانستم
صدای کوچه صدای پرنده ها
صدای گم شدن توپ های ماهوتی
و هایهوی گریزان کودکان
و رقص بادکنک ها
که چون حباب های کف صابون
در انتهای ساقه ای از نخ صعود می کردند
و باد ‚ باد که گویی
در عمق گودترین لحظه های تیره همخوابگی نفس می زد
حصار قلعه خاموش اعتماد مرا
فشار می دادند
و از شکافهای کهنه دلم را بنام می خواندند
تمام روز نگاه من
به چشمهای زندگیم خیره گشته بود
به آن دو چشم مضطرب ترسان
که از نگاه ثابت من میگریختند
 و چون دروغگویان
به انزوای بی خطر پلکها پناه می آوردند
کدام قله ‚ کدام اوج ؟
مگر تمامی این راههای پیچاپیچ
در آن دهان سرد مکنده
به نقطه تلاقی و پایان نمی رسند ؟
به من چه دادید ای واژه های ساده فریب
و ای ریاضت اندامها و خواهشها ؟
اگر گلی به گیسوی خود می زدم
از این تقلب ‚ از این تاج کاغذین
که بر فراز سرم بو گرفته است فریبنده تر نبود ؟
چگونه روح بیابان مرا گرفت
و سِحر ماه ز  ایمان گله دورم کرد!
چگونه نا تمامی قلبم بزرگ شد
و هیچ نیمه ای این نیمه را تمام نکرد !
چگونه ایستادم و دیدم
زمین به زیر دو پایم ز تکیه گاه تهی می شود
 و گرمی تن جفتم
به انتظار  پوچ تنم ره نمی برد
 کدام قله کدام اوج ؟
مرا پناه دهید ای چراغ های مشوش
ای خانه های روشن شکاک
 که جامه های شسته در آغوش دودهای معطر
بر بامهای آفتابیتان تاب می خورند
 مرا پناه دهید ای زنان ساده کامل
که از ورای پوست سر انگشت های نازکتان
مسیر جنبش کیف آور جنینی را
دنبال می کند
و در شکاف گریبانتان همیشه هوا
به بوی شیر تازه می آمیزد
کدام قله کدام اوج ؟
مرا پناه دهید ای اجاقهای پر آتش ای نعل های خوشبختی
و ای سرود ظرفهای مسین در سیاهکاری مطبخ
و ای ترنم دلگیر چرخ خیاطی
و ای جدال روز و شب فرشها و جاروها
مرا پناه دهید ای تمام عشق های حریصی
که میل دردناک بقا بستر تصرفتان را
به آب جادو
و قطره های خون تازه می آراید
 تمام روز ‚ تمام روز
رها شده ‚ رها شده چون لاشه ای بر آب
 به سوی سهمناک ترین صخره پیش می رفتم
 به سوی ژرف ترین غارهای دریایی
 و گوشتخوارترین ماهیان
و مهره های نازک پشتم
 از حس مرگ تیر کشیدند
نمی توانستم ‚ دیگر نمی توانستم
صدای پایم از انکار راه بر می خاست
و یأسم از صبوری روحم وسیعتر شده بود
 و آن بهار و آن وهم سبز رنگ
که بر دریچه گذر داشت با دلم می گفت
نگاه کن
تو هیچگاه پیش نرفتی
تو فرو رفتی

فروغ فرخزاد

 


نوشته شده در سه شنبه 87/12/27ساعت 9:40 صبح توسط سمانه . شایان نظرات ( ) | |

 

 

می گویند :"تا عشقت را که در درون دلت هست بروز ندهی عشقت عشق نیست"

تردیدی سر تا پایم را فرا می گیرد.

نگاه های پر از حرف هایم را به یاد می آورم

و سکوتم را

یعنی عشقم عشق بود؟

 


نوشته شده در سه شنبه 87/12/27ساعت 9:30 صبح توسط سمانه . شایان نظرات ( ) | |

 

اگه حرفامو نگفتم

نه نه اینکه دل نداشتم

مراعات تو رو کردم

چون تو رو خیلی می خو استم 

 

اگه تن به حبس سپردم

نه که آزادی نخواستم

در اسارت تو موندم

چون تو رو خیلی می خو استم

 

اگه درداتو خریدم

نه خودم دردی نداشتم

من جور تو رو کشیدم

چون تو رو خیلی می خو استم

 

اگه زندگی می خواستم

نه اینکه دنیا پرستم

می خواستم تو رو ببینم

چو ن تو رو خیلی می خو استم

 

 


نوشته شده در دوشنبه 87/12/19ساعت 2:30 عصر توسط سمانه . شایان نظرات ( ) | |

 

 

 

خط به خط سرنوشتم

با حضو ر تو در خشید

تو ی آسمون قلبم 

تو نشستی جای خورشید

 

شد ی معنای  رهایی

شدی معنای رسیدن

 شدی ان پنجره ی باز

و اسه ی نفس کشیدن

 

شدی آخرین ترانه

خیلی ساده عاشقا نه

شدی ان  لبخند زیبا

با شکوه و صا دقا نه


نوشته شده در دوشنبه 87/12/19ساعت 2:18 عصر توسط سمانه . شایان نظرات ( ) | |

 

 ماه نمی دونست چه جوری بتابه

از روی دست تو دید  و بلد شد

خورشید که دید نوری ازش نمی خوای

رفت بالای قله و با تو بد شد

دریا که دید موج موهات از اون نیست

غرشی کرد و ته دل حسود شد

آسمون از غم این که تو رو زمینی

تا همیشه رنگ چشماش کبود شد

 

تقدیم به تو که بهترینی


نوشته شده در سه شنبه 87/12/13ساعت 11:18 صبح توسط سمانه . شایان نظرات ( ) | |

 

ترا به هر چه تو گویی به دوستی سوگند
هرآنچه خواهی از من بخواه صبرمخواه
که صبر راه درازی به مرگ پیوسته است
تو آرزوی بلندی و دست من کوتاه
تو دور دست امیدی و پای من خسته است
همه وجود تو مهر است و جان من محروم
چراغ چشم تو سبز است و راه من بسته است

 

 

تقدیم به بهترینم


نوشته شده در سه شنبه 87/12/13ساعت 11:9 صبح توسط سمانه . شایان نظرات ( ) | |

 

دلم تنگ است ?

دلم میسوزد

از باغی که میسوزد .

 نه دیداری ?

نه بیداری ?

نه دستی از سر یاری .

مرا آشفته میدارد

چنین آشفته بازاری . . .

 


نوشته شده در شنبه 87/12/10ساعت 3:5 عصر توسط سمانه . شایان نظرات ( ) | |

آنجا نمی ماند

 به من او گفت فردا می رود اینجا نمی ماند

 و پرسیدم دلم او گفت : نه تنها نمی ماند

به او گفتم که چشمان تو جادو کرده این دل را

 و گفت این چشم ها که تا ابد زیبا نمی ماند

به او گفتم دل دریایی ام قربانی چشمت

ولی او گفت این دل دائما دریا نمی ماند

به او گفتم که کم دارم تو را رویای کمرنگم

و پاسخ داد او در عصر ما رویا نمی ماند

 به او گفتم که هر شب بی نگاه تو شب یلداست

ولی گفت او کمی که بگذرد یلدا نمی ماند

به او گفتم قبولم کن که رسوایت شوم او گفت

کسی که عشق را شرطی کند رسوا نمی ماند

و حق با اوست عاشق شو همین و هر چه باداباد

چرا که در مسیر عاشقی اما نمی ماند

 خدایا خط بکش بر دفتر این زندگی اما

به من مهلت بده تا بشنوم آنجا نمی ماند

 


نوشته شده در شنبه 87/12/10ساعت 3:3 عصر توسط سمانه . شایان نظرات ( ) | |

 

منو ویرون کنی آباد می شم ،

تو زندونم کنی آزاد می شم .

 آره مجنون می شم وقتی که تلخی ،

یکم شیرین بشی فرهاد می شم .

تو هرجا باشی دنبالت منم من ،

دیگه تقدیر امسالت منم من.

اگه حافظ اگه قهوه اگه رمل ،

بگیر می بینی تو فالت منم من .

می دونم عشق تو تاخیر داره ،

ولی اسرار من تاثیر داره .

تو هم دیونه من میشی آخر ،

تب مجنون بدون واگیر داره .

خیال کردی همیشه فرصتی هست ،

واسه نازت همیشه طاقتی هست .

اگه من عاشقت باشم درسته ،

برای تو همیشه مهلتی هست

  


نوشته شده در دوشنبه 87/12/5ساعت 10:11 صبح توسط سمانه . شایان نظرات ( ) | |

   1   2      >

:قالبساز: :بهاربیست:

BAHAR 20.COM

خدمات وبلاگ نویسان

انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس