سفارش تبلیغ
صبا ویژن


تا هستیم با هم باشیم

به سرنوشت بیاندیش؛ که چگونه تصویرگر جدایی‌هاست،

بر من خرده مگیر؛ که چرا جبر زمان از آغاز هر سلامی به درودی به پایان می‌برد،

محکومیم به زنده ماندن؛ تا شاید شاهد مرگ آرزوهای خویش باشیم.

ای مهربان؛

وقتی خورشید به پیشواز شب می‌رود و کوچه از صدای پای آخرین پای عابر تهی می‌شود؛

با کوله باری از غم و درد می‌روم؛

و تو را با تمام خاطرات دیرین، میان کوچه‌های ساکت شهر تنها می‌گذارم.

گریه مکن! ای وارث شکوفایی باران،

من باید بروم، تا با غم غریبی خویش،

غم غربت را از جداره‌ی دل عاشقان بزدایم

اما بدان! نبض خاطرم هر لحظه به یاد تو می‌تپد...

 


نوشته شده در یکشنبه 89/5/10ساعت 12:40 عصر توسط سمانه . شایان نظرات ( ) | |

 کاش می دانستی

دلت که از همه می گیرد

 می روی و دراز می کشی

 نگاه اشک آ لودت را

که از همه می گیری

می خوابی

تو که می خوابی

من

تا صبح پیش تو می مانم

کاش می دانستی...

 

مادرم روزت مبارک دوستت دارم

 


نوشته شده در چهارشنبه 89/3/12ساعت 5:18 عصر توسط سمانه . شایان نظرات ( ) | |

 
                              ای فرستاده ی خوبی کوله بارت مهربونی

                              ای غزل واره ی ایثار تا ابد با من می مونی

                             با غـــروب خاطراتت در طلوع من نشستی

                             با پــــریدنم پریــــدی با شکستنم شکستی

                             آرزوهات واسه مــن بی ریا پاک و صمیمی

                             تو همون همسفر من تو همون عشق قدیمی

                              از همون نقطه ی آغاز  اتکای من تو بودی

                              بعد هر ز خود شکستن ابتدای من تو بودی

                             همسر خوب و عزیزم ای بت عاطفه سرشار

                             ای فرستاده ی خوبی ای غزل واره ی ایثار

 


نوشته شده در سه شنبه 88/9/3ساعت 4:18 عصر توسط سمانه . شایان نظرات ( ) | |

 
هر چه کنی بکن ولی
از بر من سفر مکن
یا که چو می روی مرا
وقت سفر خبر مکن
گر چه به غم ستاده ام
نیست توان دیدنم
شعله مزن بر آتشم از بر من گذر مکن
روز جدایی ات مرا یک نگه تو میکشد
وقت وداع کردنت
بر رخ من نظر مکن
دیده به در نهاده ام
تا شنوم صدای تو
حلقه به در بزن مرا
عاشق در به در مکن
من که ز پا نشسته ام
مرغک پر شکسته ام
زود بیا که خسته ام
زین همه خسته تر مکن
گر چه به دور زندگی
تن به قضا نهاده ام
آتشم این قدر مزن
رنجه ام این قدر مکن
یوسف عمر من بیا
تنگدلم برای تو
رنج فراق می کشد
خون به دل پدر مکن
هر چه که ناله می کنم
گوش به من نمیکنی
یا که مرا ز دل ببر
یا ز برم سفر مکن

نوشته شده در یکشنبه 88/8/17ساعت 10:46 صبح توسط سمانه . شایان نظرات ( ) | |

صدایم کن 

صدایم کن

امشبم هوا هوای توست

رمیده از خویش در آسمان

ستاره چین خوشه ی توست

 بیا کنارم بنشین

پهلویم را دستی بکش

من سردم شده   ... !!!

من دگر نه آن خودم نه آن تو

هر چه هست

لحظه های شتابدار همه بیقرار توست   ...

 بیا ریشه های بریده ام را

در تربت پاک دست هایت بکار

تا از خاک مردگان برخیزم

و در رگ های آبی تنم دوباره

سرود رود را شانه به شانه ات جاری شوم

 روح عریانم را

تن پوشی نجیب از نجوای نگاهت ببخش

من از هزار و سیصد و شصت و دو بیکران

کوچ گریان آمده ام

پای من همیشه

همسفر جاده ها بوده است

من وارث ناسپاسی عشق

این بار

مرا نگاهی تازه ببخش  

ای خاطره ی ایوان کاهگلی ... !!!

 


نوشته شده در دوشنبه 88/8/4ساعت 10:10 صبح توسط سمانه . شایان نظرات ( ) | |

 

  

من آفتاب اندیشه را به سرزمین عشق خواهم کشاند

 من ستاره امید را در دل پرمهرت خواهم نشاند و خواهم نوشت:

....دوستت دارم


نوشته شده در یکشنبه 88/7/12ساعت 9:0 صبح توسط سمانه . شایان نظرات ( ) | |

 

زمانه باکسی یارنشد...

بعدتواین پنجره دل روبه کسی بازنشد

هیچکس بامن دلسوخته دمسازنشد

بی تویک عمرنوشتم که نقطه سرخط

نقطه های سرخط بعدتو آغاز نشد

بغضها بعدتودرحنجره ی من یخ بست

ذره ای زمزمه ازسوزتو آواز نشد

سبزه هارا گره با عشق ورود تو زدم

این گره غیرتوبادست کسی بازنشد

من وتوعاشق وهردوعزیز دل هم

اماافسوس که زمانه باکسی یارنشد.......

 

 


نوشته شده در دوشنبه 88/6/30ساعت 3:38 عصر توسط سمانه . شایان نظرات ( ) | |

"مـــــــن به دنبــــال کســـی میگـــــردم"

 

من به دنبال کسی میگردم که دلش چون یاس است

چشمهایش به صفای گل سرخ
دستهایش پلی از احساس است


من به دنبال کسی میگردم که سرانجام نگاهش آبیست


سینه اش داغ شقایق دارد
آسمان دل او مهتابیست


من به دنبال کسی میگردم در غروب چشمهای غم زده


در حریر خاطرات کودکی
در سکوت سربی ماتم زده


من به دنبال کسی میگردم در غروب غربت آیینه ها


در طلسم غصه های شاپرک
در تمام عقده ها و کینه ها


من به دنبال کسی میگردم عاشق بال کبوتر باشد


دستهای او چنان پروانه ای
روی گلهای معطر باشد


من به دنبال کسی میگردم موج در دریای عمرش بی قرار


اشکها در چشم او چون آیینه
عشق او تنها عبور از انتظار


من به دنبال کسی میگردم پاک و شفاف و زلال


چشم هایش منتظر
چون پرستوهای عاشق با دو بال


در طلــوع و در غــــــروب زندگــــی


در دو چشم اشک بار ابر جان
در بهار و در خزان خستگی


مـــــــن به دنبــــال کســـی میگـــــردم.....


نوشته شده در سه شنبه 88/6/10ساعت 12:26 عصر توسط سمانه . شایان نظرات ( ) | |

 

شب با تمام سیاهی هاش خیلی مقدس تر از روشنایی روزیست

 که اسرار خود را عیان داشته است دردها نه در من و نه در تو خلاصه می شوند

من ما همه در دردها شریکیم و مقصر ؟

چگونه میتوان همه دردهای انسان را به ترتیب اولویت بر روی کاغذ نوشت

اینک در این دقیقه کوتاه ،اینک میان این غم ناتمام که بر انتظار  من جاریست

اینک که ستاره ها بر میز قمار سرنوشت من نشسته اند ،

کدامین دست ازکدامین سوی تک سرنوشت را به بازی دل می خواهد کشاند

وبهتر بگم دلیل نتراشیده ای برای مات ماندن ؟؟؟

شاید خواب ، خواب آشفته و شناخت برهنگی .

 


نوشته شده در یکشنبه 88/4/7ساعت 9:35 صبح توسط سمانه . شایان نظرات ( ) | |

 

دربیابان زندگی می ر فتم دراواسط زندگی برگشتم

وبه زندگی نگاه کردم :

آن رابیابانی دیدم باد وردپای کی ردپای من ودیگری ردپای خدا.

درپایان زندگی برگشتم ودوباره زندگی را نگاه کردم

این بار گه گاهی یک ردپادیدم دانستم آن رد پای من است

به هنگام سختیها به خدا گفتم

چرا درهنگام سختی ها تنهایم گذاشتی؟

خداگفت ای بنده ی ام من تورا دوست داشته ام

دوست دارم وخواهم داشت وهرگزتنهایت نگذاشته ونمی گذارم

آن یک رد پایی که به هنگام سختیها میبینی

آن ردپای من است که تورابه دوش میکشم

 

 


نوشته شده در سه شنبه 88/3/26ساعت 12:49 عصر توسط سمانه . شایان نظرات ( ) | |


:قالبساز: :بهاربیست:

BAHAR 20.COM

خدمات وبلاگ نویسان

انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس