تا هستیم با هم باشیم
تا نهان سازم از تو بار دگر راز این خاطر پریشان را می کشم بر نگاه ناز آلود نرم و سنگین حجاب مژگان را دل گرفتار خواهشی جانسوز از خدا راه چاره می جویم پار ساوار در برابر تو سخن از زهد و توبه میگویم آه...هرگز گمان مبر که دلم با زبانم رفیق و همراه است هرچه گفتم دروغ بود،دروغ کی تورا گفتم آنچه که دلخواه است تو برایم ترانه میخوانی سخنت جذبه ای نهان دارد گوئیا خوابم و ترانه ی تو از جهانی دگر نشانه دارد شاید این را شنیده ای که زنان در دل (اری)و (نه)به لب دارند ضعف خود راعیان نمی سازند رازدارو خموش و مکارند آه،من هم زنم ،زنی دلکش در هوای تو می زند پرو بال دوستت دارم ای خیال لطیف دوستت دارم ای امید محال
:قالبساز: :بهاربیست: |