تا هستیم با هم باشیم
فقط اسمی به جا مانده از آنچه بودم و هستم. دلم چون دفترم خالی قلم خشکیده در دستم. گره افتاده در کارم به خود کرده گرفتارم. به جز در خود فرو رفتن چه راهی پیش رو دارم . رفیقان یک به یک رفتند مرا با خود رها کردند همه خود درد من بودند گمان کردم که همدردند
نوشته شده در سه شنبه 87/10/10ساعت
8:55 صبح توسط سمانه . شایان نظرات ( ) | |
:قالبساز: :بهاربیست: |