تا هستیم با هم باشیم
گاهی دلم می خواهد بدانی حال من چگونه است.اما بدون که من همیشه حال تو رو می دونم اغلب... دلم برات تنگ میشد هر لحظه تنفست می کردم جای تعجب نیست یه دیوونه داره با تو حرف میزنه. فدای سرت که یک تابستون دیگه گذشت و... و باز هم معجزه نشد وباز هم تو نیومدی. چرا همیشه یک دلیل برای آمدن داریم و هزار دلیل برای نیامدن. یک دلیل از آن تقدیرست و صدها بهانه برای تاخیر. امشب هوا جور دیگه ای بود گرچه اینها باز هم جزو آن هزار بهانه نیامدنست. سقف اعتماد تعمیری ست مدام چکه می کند آغوش ترانه ها همچنان از عطر تن او که باید پر باشد خالیست. دلت نسوزه نگی چه لحن غم انگیزی راست می گفتم که عزیزی اگر اینها رو هم مثل من فراموش کنی و دور بریزی. برگها بیشتر از آدمها قدر تو را می دانند و من بیشتر از برگها. اما نمی دانم چگونه بگویم که نمی دانم هیچ نمی دانم جز قدر تو را...
:قالبساز: :بهاربیست: |