سفارش تبلیغ
صبا ویژن


تا هستیم با هم باشیم

 

ازگل پرسیدم محبت چیست گفت :

ازمن زیباتراست .

ازآفتاب پرسیدم محبت چیست گفت:

ازمن سوزان تراست.

ازشمع پرسیدم محبت چیست گفت:

ازمن عاشق تراست.

از خود محبت پرسیدم محبت چیست گفت:

تنهایک نگاه است...

************

به دریا شکوه بردم از شب دشت،

وز این عمری که تلخ تلخ بگذشت،

به هر موجی که می گفتم غم خویش؛

سری میزد به سنگ و باز می گشت .!

 


نوشته شده در چهارشنبه 87/8/29ساعت 9:21 صبح توسط سمانه . شایان نظرات ( ) | |

 

به که گویم که تو منزلگه چشمان منی

به که گویم که تو نوازشگر دستان منی

به چه سازی بسرایم دل تنهای تو را

به که گویم که تو آهنگ دل و جان منی

گر چه پاییز نشد همدم و همسایه من

به که گویم که تو باران زمستان منی

همه رفتند از این شهر و دلم تنها ماند

به که گویم که تو عمریست که مهمان منی

گر چه خورشید سفر کرده ز کاشانه ی من

به که گویم که تو عمری مه تابان منی   


نوشته شده در چهارشنبه 87/8/29ساعت 9:19 صبح توسط سمانه . شایان نظرات ( ) | |

 

عشق مثل آب میمونه.....

که میتونی توی دستت قایمش کنی..

آخرش یه روز دستت رو باز میکنی میبینی نیست...

قطره قطره چکیده بی انکه بفهمی..

اما دستت پر از خاطره است

 

 

ابر بارنده به دریا می گفت من نبارم تو کجا دریایی ,

در دلش خنده کنان دریا گفت ابر بارنده تو خود از مائی

 


نوشته شده در چهارشنبه 87/8/29ساعت 9:17 صبح توسط سمانه . شایان نظرات ( ) | |

 

در خلوت من نگاه سبزت جاریست.

این قسمت بی تو بودنم اجباریست.

افسوس نمی شود کنارت باشم.

بی تو هر ثانیه و لحظه من تکراریست

 


نوشته شده در یکشنبه 87/8/26ساعت 2:26 عصر توسط سمانه . شایان نظرات ( ) | |

تقصیر تو نبود

خودم نخواستم چراغ ِ قدیمی خاطره ها،

خاموش شود

خودم شعرهای شبانه اشک را،

فراموش نکردم خودم کنار ِ

آرزوی آمدنت اردو زدم

حالا نه گریه های من

دینی بر گردن تو دارند،

نه تو چیزی بدهکار


نوشته شده در یکشنبه 87/8/26ساعت 2:23 عصر توسط سمانه . شایان نظرات ( ) | |

 

نگاه ساکت باران

به روی صورتم دزدانه می لغزد.

ولی یاران نمی دانند

که من دریایی از دردم ،

به ظاهر گرچه میخندم

ولی اندر سکوتی تلخ می گریم

                    


نوشته شده در یکشنبه 87/8/26ساعت 2:19 عصر توسط سمانه . شایان نظرات ( ) | |

 

پیش بی درد ،

دمی صحبت از درد نکن.

شاخه سبز دلت را به خطا زرد نکن.

مرد اگر نیست ولی کوه که هست.

تکیه بر کوه کن ولی تکیه بر نامرد نکن

 

این متن را به مادر خوبم تقدیم می کنم


نوشته شده در یکشنبه 87/8/26ساعت 2:12 عصر توسط سمانه . شایان نظرات ( ) | |

دوست دارم شب را به غم سر کنم

 دفتری را از اشک چشمم تر کنم

 نام آن دفتر نهم دیوان عشق

 عشق را عنوان آن دفتر کنم.

 


نوشته شده در سه شنبه 87/8/21ساعت 10:9 صبح توسط سمانه . شایان نظرات ( ) | |

تا حالا فکر کردی یه رودخونه گل آلود می تونه

 از یه رودخونه ی صاف و رون پاک تر و مقدس تر باشه؟؟؟

آره امکان داره...

یه رودخونه گل آلود تیره گی از اطرافش می گیره

و توی دلش جمع می کنه

 ولی اون رودخونه صاف همه چیز را با غرور کنار می زنه

و به راه خودش ادامه می ده

واسه همین که سهراب گفت:

چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید


نوشته شده در سه شنبه 87/8/21ساعت 10:5 صبح توسط سمانه . شایان نظرات ( ) | |

تک تک ما سرانجام روزی داوری خواهیم شد.

مهم این است که چقدر زندگی کرده ایم،

نه چقدر زنده بودیم،

چقدر بخشیده ایم،

نه چقدر داشته ایم،

چقدر خوب بوده ایم،

نه چقدر عظیم جلوه کرده ایم.

 


نوشته شده در سه شنبه 87/8/21ساعت 10:2 صبح توسط سمانه . شایان نظرات ( ) | |

   1   2      >

:قالبساز: :بهاربیست:

BAHAR 20.COM

خدمات وبلاگ نویسان

انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس