تا هستیم با هم باشیم
به که گویم که تو منزلگه چشمان منی به که گویم که تو نوازشگر دستان منی به چه سازی بسرایم دل تنهای تو را به که گویم که تو آهنگ دل و جان منی گر چه پاییز نشد همدم و همسایه من به که گویم که تو باران زمستان منی همه رفتند از این شهر و دلم تنها ماند به که گویم که تو عمریست که مهمان منی گر چه خورشید سفر کرده ز کاشانه ی من به که گویم که تو عمری مه تابان منی عشق مثل آب میمونه..... که میتونی توی دستت قایمش کنی.. آخرش یه روز دستت رو باز میکنی میبینی نیست... قطره قطره چکیده بی انکه بفهمی.. اما دستت پر از خاطره است ابر بارنده به دریا می گفت من نبارم تو کجا دریایی , در دلش خنده کنان دریا گفت ابر بارنده تو خود از مائی در خلوت من نگاه سبزت جاریست. این قسمت بی تو بودنم اجباریست. افسوس نمی شود کنارت باشم. بی تو هر ثانیه و لحظه من تکراریست تقصیر تو نبود خودم نخواستم چراغ ِ قدیمی خاطره ها، خاموش شود خودم شعرهای شبانه اشک را، فراموش نکردم خودم کنار ِ آرزوی آمدنت اردو زدم حالا نه گریه های من دینی بر گردن تو دارند، نه تو چیزی بدهکار نگاه ساکت باران به روی صورتم دزدانه می لغزد. ولی یاران نمی دانند که من دریایی از دردم ، به ظاهر گرچه میخندم ولی اندر سکوتی تلخ می گریم پیش بی درد ، دمی صحبت از درد نکن. شاخه سبز دلت را به خطا زرد نکن. مرد اگر نیست ولی کوه که هست. تکیه بر کوه کن ولی تکیه بر نامرد نکن این متن را به مادر خوبم تقدیم می کنم دوست دارم شب را به غم سر کنم دفتری را از اشک چشمم تر کنم نام آن دفتر نهم دیوان عشق عشق را عنوان آن دفتر کنم. تا حالا فکر کردی یه رودخونه گل آلود می تونه از یه رودخونه ی صاف و رون پاک تر و مقدس تر باشه؟؟؟ آره امکان داره... یه رودخونه گل آلود تیره گی از اطرافش می گیره و توی دلش جمع می کنه ولی اون رودخونه صاف همه چیز را با غرور کنار می زنه و به راه خودش ادامه می ده واسه همین که سهراب گفت: چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید تک تک ما سرانجام روزی داوری خواهیم شد. مهم این است که چقدر زندگی کرده ایم، نه چقدر زنده بودیم، چقدر بخشیده ایم، نه چقدر داشته ایم، چقدر خوب بوده ایم، نه چقدر عظیم جلوه کرده ایم. با من بمون چشم من ابرای بارونی میخواد تا جـــــلو چتــــر تو کــم نیـــاره تو خودم دارم میسوزم تا خــدا دیگه حرفی از جــــهنم نیـــاره قــایق کاغـــذی رو اب شدم و من و هیچکس واسه موندن نمیخواست می خوام از دست خــدا گریه کنم که به من یه چشـــم بارونی نداد با من بمون ای ســـایه ی غریبه بی ســــایه بودن بین ما عجیبه گاهی باید تو جای من بمــــیری یه وقتـــایی به جام تو جون بگیری هر لحظه مردن عـــادت ادماســـت ادم شدن خود کشی بی صداست لا لا لا لا بـــخواب دیــــوار خســـته که فردا زنــده ان پلــــک های بســـته یه پل چوبی نبودم که بخوای بگذری رد شی مثل باد شکستنم رو از رو ارتفاع بلد شی چمدونی که نبستی توی کوچه پرسه میزد راهی که نرفته بودی با قطار بعدی اومد...
:قالبساز: :بهاربیست: |